جدول جو
جدول جو

معنی بنه مول - جستجوی لغت در جدول جو

بنه مول
کنایه از: آدم آب زیر کاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است جزء بخش خرقان شهرستان ساوه. سکنۀ آن 533 تن. آب آن از قنات و رود خانه محلی و محصول آن غلات و سیب زمینی و انگور است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ / رِ)
عکبر، که چیزیست شبیه به موم با اندک عسل آمیخته و غیر آن هر دو است که در خانه زنبور عسل بهم میرسد. و برخی آنرا وسخ کوایرالنحل دانسته اند. (از مخزن الادویه). زنبور عسل زمستان گاه در لانۀ خود را با آن مسدود کند و آن غالباً سیاه رنگ باشد. و رجوع به عکبر و وسخ الکوایر شود
لغت نامه دهخدا
(بُنَ مُ رُوْ وَ)
دهی از دهستان منگرۀ بخش اندیمشک است که در شهرستان دزفول واقع شده است. دارای 150 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ عَ)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر است. دارای 150 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ طَ بَ)
دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است. دارای 100 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ مَ وِ)
دهی از دهستان منگرۀ بخش اندیمشک است که در شهرستان دزفول واقع شده است. و دارای 150 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ وَ)
دهی از بخش قلعه زراس است که در بخش شهرستان اهواز واقع است. و دارای 106تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از به قول
تصویر به قول
به گفته ی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به قول
تصویر به قول
به گفته
فرهنگ واژه فارسی سره
بچه محلی، هم محل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاجوش که از کنار ساقه ی اصلی روید
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار گندم به جامانده در مزرعه که افراد محتاج، پس از خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی
بنه کن
فرهنگ گویش مازندرانی
طرف پایین، قاشق چوبی بزرگ، شبیه ملاقه
فرهنگ گویش مازندرانی
حقه، کلک
فرهنگ گویش مازندرانی
بن سمان
فرهنگ گویش مازندرانی
کهنه، حیله گر
فرهنگ گویش مازندرانی
از ازل از آغاز از ابتدای کار
فرهنگ گویش مازندرانی
روی زمین مالاندن آماده کردن گل، آب و پهن گاو برای گل اندود
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی قسمت پایین زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان کج رستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مومی که از آب کردن عسل به دست آورند، لب را دوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: آدم حقه باز
فرهنگ گویش مازندرانی
طحال طحال گوسفند و گاو
فرهنگ گویش مازندرانی